غازی بیک ایدغم
لغت نامه دهخدا
فلیسعد النطق ان لم یسعد الحال.
جایی که سلیمان ملک برسد سزد که اگر چون مور کمر خدمت بندم و بدین خط چون پای ملخ جزوی چند نویسم ، و در آن طرفی از اخبار و اسمار ملوک و تواریخ پادشاهان درج کنم و به قصر عالی تحفه برم ، تا در اوقات فراغ و ساعات خلوت به استماع آن استیناسی فرماید و از تقلب احوال و تبدل ابدال اعتباری گیرد و در این باب به صاحب عادل مؤید منصور موقر مهذب الدین جمال الاسلام والمسلمین سید الوزراء الکرام فی العالمین العالم ابوالقاسم علی بن الحسن بن محمدبن ابی حنیفة حرس اﷲ جلاله و ادام اقباله که آصف ملک و دستور دولت بود مشورت کردم و اجازت خواستم ، اهتزازی بلیغ فرمود و اشارت کرد که کتاب یمینی از تصنیف عتبی کتابی مفید است و با قلت اجزاء و خفت مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان غازی محمودبن سبکتکین رحمه اﷲ و برخی از احوال آل سامان و نبذی از ایام آل بویه و از اخبار و آثار ملوک طوایف وامراء اطراف هم بعضی را متضمن است ، صواب آن است که آن را به عبارتی که با فهم نزدیک باشد... به پارسی نقل کنی... تا من به مشاطی این عروس قیام کنم و زیف این بضاعت پیش امیر به امیری پرگار کنم و دو نوع از انواع فوائد از این کتاب روی نماید: یکی آنکه این پادشاه که تا ابد باقی باد چون در اطوار و احوال اسلاف ملوک و سلاطین و بسطت ملک ونفاذ حکم و جلالت قدر و کمال کامکاری و فرمانروایی ایشان نگرد بداند که تصاریف ایام و تغاییر شهور و اعوام بر ایشان ابقاء نکرد و حال همه به زوال رسید و ازایشان جز نیک نامی خیرات و مبرات و آیین داد و بخشش و بخشایش باز نماند. بصیرت او در امضای این معانی ثاقب تر گردد و رغبت او در تقدیم این ابواب صادق تر شود.دوم آن که قدر اهل هنر بشناسد و بداند که پادشهان دفاین جهان و خزائن عالم بر اهل شمشیر صرف کردند و بندگان را ببهای گران در تحت رق و مِلک آوردند و ایشان را در ملک جهان مشارک و مساهم خویش گردانیدند و هیچ کس از ایشان بیش از مدت حیات وفا ننمود و بعد از انقضای عمر به کاری نیامد و دبیری به پنج تا کاغذ و قرصی مداد که دو درم سیم سیاه ارزد، ذکر ایشان بر صفحه ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان تا ابد مؤبد و مخلد گردانید و بطون دفاتر و متون صحائف به ذکر ایام و اقوال و افعال ایشان آراسته کرد و قرب سیصد سال گذشت تا از محامد محمودبن سبکتکین داستان میزنند و از مفاخر و مآثر آل بویه باز میگویند... و ذکر محامد سلجوقیان که مملکت این دو پادشاه : ( ابوبکربن محمدبن ابی بکر از نوادگان اتابک پهلوان و شمس الدولة غازی بیک ایدغمش ) قطری از اقطار ممالک ایشان حکم این دو سردار قطره ای بود از دریای پادشاهی ایشان تا نه بس مدتی سپری خواهد شد و نام ایشان از جراید خاطر محو خواهد گشت ، و چون در ایام ایشان اهل هنر حظی نیافته اند کس از ایشان یاد نیارد... این اشارت از صاحب عادل... قبول کردم و مثال او را امتثال نمودم... و به نقل این کتاب از پارسی به تازی مشغول شدم... ( ترجمه تاریخ یمینی چ تهران صص 13 - 16 ).از این بیانات مستفاد است که مؤلف تاریخ یمینی را با مشورت وزیر ایدغمش علی بن حسن بقصد انتباه ایدغمش که مردی ظالم و سخت گیر بوده نوشته است. ابن اثیر در حوادث سال 600 هَ. ق. ( ص 91 ج 12 چ مصر ) می نویسد: اتابک پهلوان مملوکی داشت ایتغمش نام که او را برکشیدو بر غلامان دیگر خویش مقدم داشت و در باره اش نیکی وبه او اطمینان کرد، ایتغمش عده بسیاری از ممالیک ودیگران دور خود جمع کرد و بسیار نیرو یافت و سپس قصد ککجه که در آن زمان بر ری و همدان و اصفهان و نواحی متصل به این بلاد فرمانروا بود کرد و ککجه در جنگی که فیمابین رخ داد کشته شد و ایتغمش بر ری و همدان و اصفهان تسلط یافت. ایتغمش مردی دلیر و ستمکار ولی ککجه عادل و نیک سیرت بود. و باز در حوادث سال 602 هَ. ق. ( ص 11 ج 12 ) می نویسد: و در این سال ایتغمش به شهرهای اسماعیلیان که مجاور قزوین بود تاخت و با کشتاری سخت عده بسیاری را اسیرو اموال مردم را غارت کرد و 5 قلعه از قلاع آنان بگرفت و سپس قصد محاصره الموت که مرکز اصلی اسماعیلیه بود کرد ولی قبل از آنکه این کار به پایان رسد امیر ابوبکر نواده اتابک پهلوان او را به کمک خواست و ناچار از محاصره صرف نظر کرد و نزد او رفت و در حوادث سال 608 هَ. ق. ( ص 137 ج 12 ) می نویسد: در شعبان این سال ایتغمش که صاحب ری و همدان و اصفهان و بلاد نواحی این شهرها بود از بیم منگلی که قصد حمله بر او داشت فرار کرد و به بغداد رفت و سبب آن این بود که ایتغمش در خطه فرمانروایی خویش بسیار قدرت یافته و کارش بالا گرفته آوازه اش در همه جا پیچیده و اقتدار وی به حدی رسیده بود که اتابک ابابکر را که بظاهر صاحب او و حاکم بر او بود نیز زیر نظر و قدرت خویش داشت و این امر سبب حسد و خشم دیگران شد و زمینه شکست و مقهوریت وی فراهم گردید و ازاینرو به محض اینکه منگلی با اتباع و سپاهیان خویش بر ایتغمش تاخت تاب مقاومت نیاورد و به بغداد که قصرخلیفه عباسی بود پناه برد. خلیفه مقدم او را گرامی داشت و مردم بغداد استقبالی شایان از وی کردند و پس از آنهم زنش با حشمت و جلال ببغداد وارد شد و بشوی خود پیوست و ایتغمش تا سال 610 در بغداد زیست و پس ازآن با نظر و رای خلیفه از بغداد حرکت و قصد خطه فرمانروایی خویش کرد. و در حوادث سال 610 هَ. ق. ( ص 139 ج 12 ) می نویسد: و در این سال در ماه محرم ایتغمش کشته شد و تفصیل حادثه این بود که وی به امر خلیفه در ماه جمادی الاخری عازم همدان گشت و ابتدا به شهرهایی که ابن ترجم والی آن بود رفت و در آن جا اقامت گزید تا سپاهیان خلیفه از بغداد برسند و با ایشان حرکت کند ولی از بدی بخت او در این اثنا خلیفه ابن ترجم را معزول و برادر کوچکش سلیمان بن ترجم را به جای او والی کرد و سلیمان چون با منگلی سابقه دوستی داشت منگلی را از بودن ایتغمش در آن بلاد و انتظار داشتن برای ورود سپاهیان بغداد آگاه کرد. در این هنگام عده ای از ترکمانان بتحریک سلیمان ایتغمش را گرفتند و سرش را بریدند و نزد منگلی فرستادند و همراهان وی پراکنده شدند. خبر قتل وی بسیار بر خلیفه گران آمد و رسولی نزد منگلی فرستاد و این رفتار او را نکوهش کرد ولی منگلی اعتنایی نکرد و جوابی تند و سخت بخلیفه داد - انتهی. مؤلف راحة الصدور گوید:بیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید