غازانی

لغت نامه دهخدا

غازانی. ( اِخ ) ( اعمال... ) فرات شهرت تمام دارد... و در ملک سواد که اکنون اعمال غازانی می خوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند... ( نزهة القلوب چ هلند مقاله 3 ص 209 و 210 ). رجوع به غازان اعلی و غازان سفلی شود.

غازانی. ( ص نسبی ) ( تریاق... ) معجونی مرکب که به دستور غازان ساخته شده بود : و از ادویه مفرده آن چه پیش هر طایفه به تریاقیت مجرب و معروف بود بیست وچهار داروی مفرد که هریک علی حده تریاق مطلق بود اضافت تریاق فاروق کرد و آن تریاق را تجربه فرمود و بغایت نافع آمد و نام آن تریاق غازانی شد. ( تاریخ غازانی چ انگلستان ص 173 ).

غازانی. ( اِخ ) ( کوشک... ) نام محلی قرب تبریز که امیر تیمور گورکان در سفری به تبریز در آن جا توقف کرد. مؤلف حبیب السیر آرد : و از آنجا ماهچه رایت گیتی فروز پرتو وصول بر اوجان انداخته کوشک غازانی از فر نزول صاحبقرانی غیرت افزای بروج آسمانی شد و چون چند روز در آن مقام به عیش و نشاط اوقات بگذرانید خرم و مسرور به تبریز رفته در دولتخانه فرود آمد... ( حبیب السیر چ خیام طهران ج 3 ص 501 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به غازان . یا تریاق غازانی . معجونی مرکب که به دستور غازان خان ساخته شده و آن عبارت بود از ۲۴ داروی مفرد که هر یک علی حده تریاق مطلق بود به علاوه تریاق فاروق و آن به غایت نافع آمد .
نام محلی است قرب تبریز که امیر تیمور گورکان در سفری به تبریز در آن جا توقف کرد

پیشنهاد کاربران

بپرس