عیوض

پیشنهاد کاربران

عیوض eyvaz که نگارش درست آن ای وز می باشد، درسنسکریت ای وت eyvat یعنی خیلی بزرگ؛ در اوستایی ائیوی وز aivivaz و فعلی است به معنی: به بالا برخاستن، قیام کردن، پیشرفت ـ ترقی کردن؛ و از دو بخش ساخته شده است: ائیوی: پیشوندی است مانند ائیبی به معنی: 1ـ بالا، بر، بلند، زبر، فوق، صدر 2ـ نزدیک. 3ـ پس، بعد، سپس، دیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

وز: یعنی وزیدن، وزش.
که با وز این واژه ها ساخته شده است:
آوز:Avaz رفتن، سواری کردن.
ائیوی وز: برخاستن، بالا رفتن، پیشرفت کردن.
اوپَه وز: upavaz به جایی رفتن.
اوز وز: uzvaz: ـ پرواز کردن ـ ربودن ـ بیرون بردن.
پره وز para - vaz از جا درآوردن.
فره وز fra - vaz ـ بردن، جاری کردن، رفتن، پیشی گرفتن، پریدن، جلو آمدن، شروع به تشریح جسد کردن.
نی وز ni - vaz ـ نصب کردن، پایین آورن، غورت دادن، بلعیدن.
هانم وز hAnm - vaz با هم رفتن، با هم دیدار ـ ملاقات کردن.
*** واژه های آیواز و ایواذیو در فرهنگ چهار جلدی اوستایی و نیز واژه های پارسی باستان نیست؛ ولی آیوز Ayuz در اوستایی که در سغدی آیوژ Ayož بوده به معنی آشوب است و نیز آیوذ Ayuż در اوستایی به معنی جنگیدن است.

با سلام
ضمن تشکر از جناب مجتبی عیوض صحرا برای اطلاعات دقیقی که ارائه دادند؛
بله معنای کلامی این اسم ( ایوازی ) به اوستا بر میگردد و معادل ( همه فن حریف ) یا ( خردمند کاردان ) است.
عیوضعلی: احساس و پاداش علی
مجید، آچار فرانسه!
عِیوَض - نام پسرانه
معنی دیگر آن: امروزه واژه ای ترکی شده است ولی اوستایی آن: " آیواز ( ēwāz ) ، اَئیوی وَز ( aiwivaz ) " است! -
.
کسانی بودند ( گاهی یونانی ) ؛ در زمانِ هخامنشیان، که پادشاهان ایرانی ( بیشتر در زمان داریوش بزرگ ) آن ها را بکار می گرفتند و چون به تنهایی؛ همه کار، بلد بودند و انجام می دادند، به آنان ( آیواز ) می گفتند!
.
پس از آن هم، بخاطر دلاوری ها و پهلوانی های بی شمارِ پاپک ( بابک ) خُرّمدین >>> فَرنام ( لقب ) او شد!
نام های دیگر پاپک خُرّمدین: حسن خان ( به گفته: علی بن حسین مسعودی! ) - باب یا بابی یا بابِن ( ارمنی ) ، کور اوغلو ( فرزند کور - داستان افسانه ای پاپک خُرّمدین )
.
دو گونه برداشت می شود:
1. اِی: ē ( ā ) در اوستا: پیشوند منفی ساز
2. آی: در اوستا: کوتاه شده اَئیوی ( aiwi ) ، پیشوند بسیار و داشتن چیزی - بالا برنده، پیشروی، فرا رفتن، پیشرفت
.
وَز: سِتاک ( بُن فعل ) وزیدن ( پهلوی: وَزیتَن )
در اوستا: به هر چیزی یا کسی که به جنبش در بیاید یا بیاورد! - راندن، رفتن، درآمدن، برانگیختن، کشیدن، گرداندن، تاختن و. . .
.
معنی: دانای رهبری، دانای کُل، عقلِ کُل، همه کاره، همه فن حریف، همه چی دون، همه چی تموم! -
یکتا، بی همتا ( بیتا ) و مانند، یگانه، خاص، ویژه، منحصر به فرد، یه چیزه دیگس!، تنهاوَش! -
به جنبش در آورنده، تکاپو کننده، کوشا، پر تلاش، کاری، پیشکِسوَت، کافی، کاردان، باتجربه، حرفه ای، ماهر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، آبدیده! -
پرچم دار، پیشگام، پیشرو، پیشتاز، پیشاهنگ، پیش قَراوُل، یکه تاز! -
فرمانروا، پادشاه، ارباب، رئیس، کارفرما -
آقا، سَروَر، سالار - صاحب، مالک، دارنده
.
نمونه پهلوی آن:
واژه هایی چند از آذرباد مِهراَسپَندان، بند2:
hanbār�"ēwāz"�ahlāyīh weh, tuxšēd kār ud kirbag čē tis ī pad hanbār šāyēd dāštan�"ēwāz"�ahlāyīh weh
معنی: "تنها" انبارِ اهلایی ( پارسایی ) خوب [است]،
[به] کار و کرفه ( کارِ خوب و پسندیده ) بکوشید ( تلاش کنید ) ، زیرا چیز[ی] که برای انبار داشتن ( کردن ) شایسته است، "تنها" پارسایی خوب [است]
نام گُلی که بیشتر در صحرا می روید و دارای رنگ های گوناگون و بسیار خوشبو است.
خوراکی هم هست! و در ایران و خاورمیانه پیدا می شود.

بپرس