عیف

لغت نامه دهخدا

عیف. [ ع َ ] ( ع مص ) ننگ داشتن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). عَیَفان. رجوع به عیفان شود. || ناپسندیدن و ناخوش داشتن طعام و شراب را و نخوردن آنرا. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَیَفان. عیاف. رجوع به عیفان و عیاف شود. || ترک گفتن آب در حالی که هنوز تشنه باشد. ( از اقرب الموارد ). عیاف. عیفان. || گرد آب یا مردار گردیدن مرغ و فرودآمدن خواستن. ( از منتهی الارب ). بمعنی عَوف است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عوف شود.

فرهنگ فارسی

ننگ داشتن عیفان

پیشنهاد کاربران

بپرس