عیزاره

لغت نامه دهخدا

( عیزارة ) عیزارة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) یک دانه عیزار، که درختی است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عیزار شود.

عیزارة. [ ع َ رَ] ( اِخ ) از اعلام است. ( منتهی الارب ). || نام مادر قیس بن عیزاره شاعر است. ( از منتهی الارب ).

عیزارة. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) قریه ای است در شش میلی رقة بسوی بلیخ. و ربیعه رقی شاعر از آنجا بوده است. رجوع به معجم البلدان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس