عیبگو. [ ع َ / ع ِ ] ( نف مرکب ) عیب گوی. عیب گوینده. بدگوی. ( ناظم الاطباء ). عیب شمارنده : عیب مردم فاش کردن بدترین عیبهاست عیبگو اول کند بی پرده عیب خویش را.آزاد.و رجوع به عیبگوی شود.