چو از نقش دیبای رومی طراز
سر عیبه زین سان گشایند باز.
نظامی.
|| جامه دان. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنچه لباس در آن قرار دهند. ( از اقرب الموارد ). جامه دان ، و آن صندوق مانند ظرفی باشد از چرم که در آن رخت و سلاح و جامه نگاه دارند. ( غیاث اللغات ) : اگرچه عیبه عیب و عیار عارم لیک
به بندگی سر سادات و چاکر هنرم.
سنائی.
غایب شد از نتیجه جانم میان راه یک عیبه نظم و نثر که از صد خزینه دارم.
خاقانی.
نیز هر جزو تو عیبه راحتی است ، تا نگشایم راحت پدید ناید. ( کتاب المعارف ). || رازگاه مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل راز شخص ، که از آن جمله است حدیث : الانصار کرشی ة و عیبتی ة؛ یعنی راز خود را در انصار قرار میدهم همچنانکه بهائم علف را در کرش و شکنبه خود میگذارند. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَیب ، عیاب ، عَیبات. ( اقرب الموارد ) : عیبه اسرار نبی بُد علی
روی سوی عیبه اسرار کن.
ناصرخسرو.
خدمتکاری که انیس انس و عیبه اسرار زن بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. ( سندبادنامه ص 100 ).من که جان دوستم نه جانان دوست
با تو از عیبه برگشادم پوست.
نظامی.
عیبة. [ ع ُ ی َ ب َ ] ( ع ص ) رجل عیبة؛ مرد بسیار آهوکننده مردم را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسیار عیب کننده مردم را. ( از اقرب الموارد ).
عیبة. [ ع َ ب َ ] ( اِخ ) از منازل بنی سعدبن زیدمناةبن تمیم بن مر است. ( از معجم البلدان ).