عیب پوشیدن

لغت نامه دهخدا

عیب پوشیدن. [ ع َ / ع ِ دَ ] ( مص مرکب ) مخفی کردن عیب.نهان کردن نقص و گناه. مقابل عیب جستن :
ره من همه زهر نوشیدن است
هنر جستن و عیب پوشیدن است.
نظامی.
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس.
مولوی.
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن.
حافظ.
بر من رسواشده عیب کوش
عیب تو پوشی که توئی عیب پوش.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
گر نظیری شکوه از بی مهریت دارد مرنج
عیب مولا را چو پوشد بنده دولتخواه نیست.
نظیری.
پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است
عیب خود می پوشد از چشم خلایق عیب پوش.
صائب.

فرهنگ فارسی

مخفی کردن غیب نهان کردن نقص و گناه

پیشنهاد کاربران

بپرس