عیب جستن

لغت نامه دهخدا

عیب جستن. [ ع َ / ع ِ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) عیب جوئی کردن. عیب یافتن. نقص و گناه دیگران جستن :
بگویش که عیب کسان را مجوی
جز آنگه که برتابی از عیب روی.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که بار نخست
دل از عیب جستن ببایَدْت شست.
فردوسی.
تو عیب کسان هیچگونه مجوی
که عیب آورد بر تو بر عیب جوی.
فردوسی.
ور بترسی زآنکه دیگر کس بجوید عیب تو
چشمت از عیب کسان لختی بباید خوابنید.
ناصرخسرو.
فغان که نیست بجز عیب یکدگر جستن
نصیب مردم عالم ز آشنائی هم.
صائب.
طفلیست خرد و راه خرد کرده است گم
هر ناقصی که در طلب عیب جستن است.
صائب.

فرهنگ فارسی

عیب جوئی کردن عیب یافتن نقص و گناه دیگران جستن

پیشنهاد کاربران

عیب جستن : جستجو کردن نقص .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 126 ) .

بپرس