عیب بین. [ ع َ / ع ِ ] ( نف مرکب ) عیب بیننده.عیب جوی و نکته سنج و بداندیش. ( ناظم الاطباء ). بیننده زشتیها و بدیها : حکیمی به رمز وانموده است که هیچکس را چشم عیب بین نیست. ( تاریخ بیهقی ). آدمی هرچند زیرکتر باشد عیب بین تر باشد. ( کتاب المعارف ). بر او گر عیب بین چشمی گشاید به چشمم جز هنر جستن نیاید.
ظهوری ( از آنندراج ).
ببین به ناوک کج تا تو را شود روشن که عیبناک شود هرکه عیب بین باشد.
ملانور ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
عیب بیننده عیب جوی و نکته سنج و بد اندیش بیننده زشتیها و بدیها
فرهنگ عمید
کسی که عیب ها و بدی های دیگران را می بیند و آشکار می سازد.