عیانه

لغت نامه دهخدا

( عیانة ) عیانة. [ ن َ ] ( ع مص ) خبر آوردن برای قوم. || جاسوس و عین شدن بر قوم. ( از اقرب الموارد ). دیدبانی کردن. ( دهار ): بعثنا عیانةً؛ جاسوس فرستادیم تا خبر آرد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چشم زخم شدن. ( آنندراج ).

عیانة. [ ن َ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار بنی حارث بن کعب بن خزاعة، و نام آن در شعر مسیب بن علس آمده است. رجوع به معجم البلدان شود.

عیانة. [ ع ُ ن َ ] ( اِخ ) قلعه ای است به یمن. ( منتهی الارب ). قلعه ای است از قلاع ذمار در یمن ازآن ِ فرزندان عمران بن زید. ( از معجم البلدان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس