عیالمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) صاحب اهل و عیال بسیار و پورمند. ( ناظم الاطباء ). صاحب عیال و قبیله دار. ( آنندراج ). عیالبار. عیالوار. معیل. عائله دار. صاحب عائله.
فرهنگ فارسی
دارای اهل وعیال، مردی که دارای زن وفرزندباشد ( صفت ) کسی که دارای عیال باشد عیال وار .
فرهنگ معین
( ~ . مَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) کسی که دارای عیال باشد، عیال وار.