عیاره

لغت نامه دهخدا

( عیارة ) عیارة. [ رَ ] ( ع اِمص ) آشکارگی و شهرت. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || اسم است از «عارَت القصیدة» هرگاه قصیده بین مردم سائر و متداول گردد. ( ازاقرب الموارد ). شهرت شعر و قصیده. ( ناظم الاطباء ).
عیاره. [ ع َی ْ یا رَ / رِ ] ( از ع ، ص ) مؤنث عیار. زن فریبنده و حیله باز. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عیار شود :
آتش عیاره ای آب عیارم ببرد
سیم بناگوش او سکه کارم ببرد.
خاقانی.
عیاره آفاق است این یار که من دارم
بازیچه ایام است این کار که من دارم.
خاقانی.
ای یار شگرف در همه کار
عیاره و عاشق تو عیار.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

بپرس