عیاره. [ ع َی ْ یا رَ / رِ ] ( از ع ، ص ) مؤنث عیار. زن فریبنده و حیله باز. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عیار شود :
آتش عیاره ای آب عیارم ببرد
سیم بناگوش او سکه کارم ببرد.
خاقانی.
عیاره آفاق است این یار که من دارم بازیچه ایام است این کار که من دارم.
خاقانی.
ای یار شگرف در همه کارعیاره و عاشق تو عیار.
نظامی.