عیاء

لغت نامه دهخدا

عیاء. [ ع َ ] ( ع مص ) درماندن در کار یا به مراد خود راه نیافتن و استواریش را نتوانستن. ( از منتهی الارب ). نیافتن راه مطلوب خود و یا عاجز گشتن از آن و محکم کردن آن نتوانستن. ( از اقرب الموارد ). عَی . رجوع به عَی شود. || ندانستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عیاء. [ ع َ ] ( ع ص ) داء عیاء؛بیماریی که بِه نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیماریی که بهبودی در آن نباشد. ( از اقرب الموارد ). || فحل عیاء؛ گشن درمانده از گشنی ، یا آنکه طرز گشنی نداند و گاهی گشنی نکرده باشد،و نیز رجل عیاء به همین دو معنی است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نر و یا مردی که نزدیکی با ماده را نداند و یا نری که هرگز نزدیکی به ماده نکرده باشد. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس