عی

لغت نامه دهخدا

عی. [ ع َی ی ] ( ع مص ) بمعنی عُواء است در همه معانی. رجوع به عُواء و اقرب المواردو منتهی الارب شود. عَوّة. عَویة. || درماندن در کار، یا به مراد خود راه نیافتن و استواریش را نتوانستن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). درماندگی در کاری. ( غیاث اللغات ). نیافتن راه مطلوب خود و یا عاجز گشتن از آن و محکم کردن آن نتوانستن. ( از اقرب الموارد ). || ندانستن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ندانستن و جاهل بودن نسبت به کاری. ( از اقرب الموارد ). عَیاء. رجوع به عیاء شود.

عی. [ ع َی ی ] ( ع ص ) درمانده در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). شخصی که درکار خود مانده باشد یا به مراد خود راه نیافته و محکم کردن آن نتوانسته باشد. ( از اقرب الموارد ). عَیّان. عَیایاء. عَیی . رجوع به عیان و عیایاء و عیی شود. ج ، أعیاء ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب )، اعییاء. ( منتهی الارب ). || درمانده در سخن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کسی که سخن بر او تنگ آمده باشد. ( از اقرب الموارد ). عَیی . رجوع به عیی شود. ج ، أعیاء، و اعییاء. ( منتهی الارب ).

عی. [ عی ی ] ( ع مص ) بسته شدن بر کسی سخن و بیان کردن نتوانستن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). درمانده شدن در سخن. ( غیاث اللغات ). تنگ آمدن در سخن. ( از اقرب الموارد ).

عی. [ عی ی ] ( ع اِمص ) درماندگی در سخن. ضد بیان. || درماندگی در کار. || راه نیافتن به مراد و عجز از اجرای مراد. || عدم توانایی بر استواری کارها. ( ناظم الاطباء ).

عی. [ ع َی ی ] ( اِخ ) ابن عدنان. نام برادر معد است. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن عدنان نام برادر معد است

پیشنهاد کاربران

بپرس