عکس پذیرفتن. [ ع َ پ َ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) قبول انعکاس. ( فرهنگ فارسی معین ): انعکاس ؛ عکس پذیرفتن. ( منتهی الارب ). || قبول تصویر کردن. نقش پذیرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ) : آب از گل رخساره او عکس پذیرفت و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.
سعدی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - قبول انعکاس . ۲ - قبول تصویر کردن نقش پذیرفتن .