عکس پذیر

لغت نامه دهخدا

عکس پذیر. [ ع َ پ َ ] ( نف مرکب ) عکس پذیرنده. نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه :
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
نظامی.
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
عرفی.

فرهنگ فارسی

عکس پذیرنده نقش پذیر

پیشنهاد کاربران

منعکس کننده
صاف و صیقلی
بازتاب دهنده
صقلش از مالش سریشُم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر
✏ �نظامی�