عکده

لغت نامه دهخدا

( عکدة ) عکدة. [ ع َ ک َ دَ ] ( ع اِ ) بن زبان. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ) ( دهار ). محلی است در دهان که در قسمت جلو ملازه واقع شده و مخرج حرف کاف است. ج ، عَکَدات. ( دهار ). || بن قلب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پری است که بدان نان راداغ داغ سازند. ( منتهی الارب ). ریش و پری است که بوسیله آن نان را نقطه نقطه کنند. ( از اقرب الموارد ).

عکدة. [ ع َ ک ِ دَ ] ( ع ص ) درخت خشک برهم نهاده. ( منتهی الارب ). عَکِد. ( اقرب الموارد ). و رجوع به عکد شود.

عکدة. [ ع ُ دَ ] ( ع اِ ) استخوان دمغزه. ( منتهی الارب ). عصعص. ( اقرب الموارد ). عسیب. عسیبة. || توانائی. ( منتهی الارب ). قوة. ( اقرب الموارد ). || سوراخ سوسمار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عُکَد. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس