عکد
لغت نامه دهخدا
عکد. [ ع َ ک َ ] ( ع مص ) فربه گردیدن سوسمار و شتر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فربه شدن سوسمار. ( تاج المصادر بیهقی ). || چسبیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عکد. [ ع َ ک ِ ] ( ع ص ) شتر و سوسمار فربه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درختان خشک بر هم نهاده. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عکدة شود.
عکد. [ ع ُ ] ( ع اِ ) عکدالشی ٔ؛ میانه چیزی. ( منتهی الارب ). عَکد. ( اقرب الموارد ). و رجوع به عَکد شود.
عکد. [ ع ُ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ عُکدة. ( اقرب الموارد ). رجوع به عُکدة شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید