چو راه پرسموم و گرم ، اسپرم
بگرد او عکازه و غضای او.
منوچهری.
|| آهن پاره ای بر نیزه و مانند آن. ( منتهی الارب ). || عصای چوپانان. || عصای تفرج و گردش. || عصای صلیب داری که کشیشان گاه بر دست گیرند. ( ناظم الاطباء ). || کنایه است از مناصبی که شخص بدست می آورد چنانکه گویند «فلان من أرباب العکاکیز». ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عکاز شود.