عوس
لغت نامه دهخدا
عوس. [ ع َ وَ ] ( ع مص )درآمدن کنج دهن وقت خنده و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). داخل شدن گونه های شخص بطوری که گودال مانندی در آن ایجاد شود، و این وضع غالباً هنگام خندیدن پدید آید. ( از اقرب الموارد ).
عوس. ( ع اِ ) نوعی از گوسپند. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گوسفندها و کبش های سفیدرنگ. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عَوساء. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به عوساء شود. || ج ِ أعوَس. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اعوس شود.
عوس. ( اِخ ) موضعی است در شام ، و گویند که آن نام موضع نیست بلکه همان صفت گوسفند است. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
در شهرستان شاهرود به سرو صدای نا واضح سگ عوس عوس می گویند . . مثل زوزه کشیدن. یا عوعو کردن