عوراء

لغت نامه دهخدا

عوراء. [ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث أعور. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به أعور شود. ج ، عور ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد )، عوران ، عیران. ( از اقرب الموارد ). || زن دوبین و حولاء. ( اقرب الموارد ). زن یک چشم ، یا زن که یکی را دو بیند. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || سخن زشت یا کارزشت. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).سخن زشت. ( دهار ). کار قبیح و زشت و سخن زشت و فحش. ( از ناظم الاطباء ) : أعرض عن العوراء و لاتسمعها ( تاریخ بیهقی ص 685 )؛ یعنی از سخن زشت روی بگردان و آن را گوش مده. عجبت ُ ممن یؤثر العوراء علی العیناء ( از اقرب الموارد )؛ یعنی در شگفتم از کسی که سخن زشت را بر سخن نیکو برتری میدهد. || دشت بی آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): فلاة عوراء؛ فلاتی که آب در آن نباشد. || لیلة عوراءالقَرّ؛ شبی بدون سرما. || مفرد و واحد «عوران ». ( از اقرب الموارد ). رجوع به عوران شود.

عوراء. [ ع َ ] ( اِخ ) ( دجلةالَ... ) دجله بصره راگویند. ( از معجم البلدان ). شعبه ای از دجله که از مکان کنونی شهر بصره میگذرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

عوراء. [ ع َ ] ( اِخ ) بنت حرب. از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اسلام ( ص ) بشمار میرفت. و او را در مورد نزول آیه «تبت یدا أبی لهب » ( قرآن 1/111 )داستانی است که در اعلام النساء مذکور است. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 375 و الخصائص الکبرای سیوطی شود.

عوراء. [ع َ ] ( اِخ ) بنت سُبَیع. از زنان شاعر عرب بود. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 375 و الحماسه ابوتمام شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس