عودت

/~owdat/

مترادف عودت: استرداد، اعاده، برگشت، مراجعت، واپس

برابر پارسی: برگشت، پس فرستادن، برگرداندن

معنی انگلیسی:
returning, counter-recoil, reversion

لغت نامه دهخدا

عودت. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) عودة. بازگشتن. مراجعت کردن. رجعت کردن. || ( اِمص ) بازگشت. برگشت : گفت گرگان محل عودت است و اینجا بودن روی ندارد، به استرآباد باید آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 56 ). و رجوع به عودة شود.
- عودت دادن ؛ رد کردن. بازگردانیدن. مسترد داشتن. مراجعت دادن.

عودة. [ ع َ دَ ] ( ع مص ) برگردیدن. نو بازگشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بازگشتن بسوی کسی پس از روی گردان شدن از وی. ( از اقرب الموارد ). عودت. عَود. مَعاد. رجوع به عود و عودت و معاد شود.

عودة. [ ع َ دَ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث عود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ماده شتر و یا گوسپند کلانسال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عَود شود. و آن برای میش ماده به کار نمیرود. ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، عِوَد. ( اقرب الموارد ) : و چون بزرگ شود [ بچه ناقه ] و دندان ناب او بزرگ شود، نر را عود خوانند و ماده را عودة، و آن در چهارده سالگی بود. ( تاریخ قم ص 177 ).

عودة. [ ع ِ وَ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَود. رجوع به عود شود.

عودة. [ ع َ دَ ] ( اِخ ) ابن حرب ، مشهور و ملقب به ابوتایِه حویطی ( 1275-1342 هَ. ق. ). وی از شیوخ شجاع عرب در بادیه بشمار میرفت و در انقلاب و مبارزه عرب به مخالفت با ترکان عثمانی در جنگ بین الملل اول ، او را سهم بسزایی بوده است. عوده از دوستان نزدیک لورنس عرب بود و سرگذشت وی با داستانهایی درآمیخته است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 5 ص 272 شود.

عودة. [ ع َدَ ] ( اِخ ) حسین بن مصطفی. رجوع به حسین عودة شود.

فرهنگ فارسی

بازگشتن، برگشتن، بازگشت
۱ - ( مصدر ) بازگشتن مراجعت کردن ۲ - ( اسم ) بازگشت .

فرهنگ معین

(عُ دَ ) [ ع . عودة ] ۱ - (مص ل . ) باز - گشتن ، برگشتن . ۲ - (اِمص . ) بازگشت .

فرهنگ عمید

بازگشتن، برگشتن.

مترادف ها

return (اسم)
برگشت، باز گشت، بازگشتن، عودت، اعاده، رجعت، مراجعت

regress (اسم)
برگشت، عودت، پس روی

coming back (اسم)
برگشت، عودت

returning (اسم)
عودت، مراجعه

پیشنهاد کاربران

عائد به معنای رجوع کننده و بازگشت کننده است.
یکی از معانی عائد در فرهنگ دهخدا زیارت کننده بیمار آمده است که بهتر است به جای این کلمه از عیادت کننده بیمار یا عیادت کننده استفاده شود چراکه عیادت و عائد هم خانواده هستند و ریشه هر دو عود است. در واقع عیادت به معنای ملاقات مجدد است چون فرد را می شناخته و ملاقات می کرده و با ملاقات مجدد باز هم این کار را تکرار می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

از معانی دیگر عائد، عایدی است آن چه از وجوه نقد به شخص برگردد ( درآمد و سود ) یا به عبارتی عاید هم نفعیست که به علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردد و تکرار می شود.
کلمات هم خانواده:
عودت به معنای پس دادن یا پس فرستادن است.
مُعید به معنای اعاده کننده و برگرداننده است ( المُبْدِئُ المُعِیدُ؛ از صفات خدای بزرگ است زیرا او خلق را می آفریند و زنده می کند و سپس آنان را می میراند و آنگاه به قیامت بازمی گرداند. )
عید به معنای جشن، اصل این کلمه هم از عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو عین الفعل قلب ( یا تبدیل ) به یاء شده و دلیل نامگذاری آن به این دلیل است که چون هر سال این مراسم تکرار می شود و به نحوی برمی گردد.
عادی� به معنای امری که تکرار می شود و باز می گردد.
معاد به معنای سرای بازگشت یا محل بازگشت برای حساب و کتاب.
معتاد به شخصی گفته می شود که به کار و عمل قبلی خود بر می گردد.
عادة یا عادت به اخلاق یا رفتار تکراری و همیشگی یک فرد که آن را تکرار می کند گفته می شود.
اما موارد زیر ربطی به موارد فوق ندارند: ( ریشه ی متفاوت آنها آمده است )
مائدة به معنای سفره از ریشه ی ( م ی د ) است.
تعدی به معنای تجاوز کردن از ریشه ی ( ع د و ) است.
استعداد به معنای آماده گشتن از ریشه ی ( ع د د ) است.

منابع• https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/عائد/
عودت، برگشت، مرجوع
بازگشت

بپرس