عودصلیب. [ دِ ص َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب. رجوع به عودالصلیب شود : نیاز را بکف و کلک تو علاج کنند چنانکه عارضه صرع را به عود صلیب.
ادیب صابر.
اثر عود صلیب و خط ترساست خطا ور مسیحید، که در عین خطایید همه.
خاقانی.
فلک چو عود صلیبش بر اختران بندد که صرع دار بوند اختران به وقت زوال.