دوصد بنده تا مجمر افروختند
بر او عودو عنبر همی سوختند.
فردوسی.
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوزفاخته نای همی سازد طنبور بساز.
منوچهری.
بفروز و بسوز پیش خویش امشب چندان که توان ز عود و از چندن.
عسجدی.
چو سلطان در هزیمت عود میسوخت علم را میدرید و چتر میدوخت.
نظامی.
غلامان را بگو تا عود سوزندکنیزک را بگو تا مشک ساید.
سعدی.
تو خود بکمال خلقت آراسته ای پیرایه مکن ، عرق مزن ، عود مسوز.
سعدی.
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن.
سعدی.