عواری

لغت نامه دهخدا

عواری. [ ع َ / ع َ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ عاریة [ ی َ / ری ی َ ].( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به عاریة شود.

عواری. [ ع ُوْ وا را ] ( ع اِ ) درختی است که از آن گردن بندها سازند در مکه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). درختی است که میوه های نورسیده آن را میگیرند و پس از شکستن و خشک کردن آن ، بر باد میدهند و در ظرفهایی به مکه حمل میکنند و به فروش میرسانند و از آن گردن بندها میسازند. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

عواری. [ ع َ / ع َ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ عاریة [ ی َ / ری ی َ ]. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . رجوع به عاریة شود.
عواری. [ ع ُوْ وا را ] ( ع اِ ) درختی است که از آن گردن بندها سازند در مکه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) . درختی است که میوه های نورسیده آن را میگیرند و پس از شکستن و خشک کردن آن ، بر باد میدهند و در ظرفهایی به مکه حمل میکنند و به فروش میرسانند و از آن گردن بندها میسازند. ( از اقرب الموارد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا