عهده دار

/~ohdedAr/

مترادف عهده دار: ذمه دار، متعهد، متقبل، مسول

معنی انگلیسی:
responsible, charged or entrusted, incumbent

لغت نامه دهخدا

عهده دار. [ ع ُ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه امری را بگردن گرفته است. ( فرهنگ فارسی معین ). متعهد. متولی. پذیرفتار. پذرفتار. متقبل. || صاحب شغل و دارای مأموریت و صاحب منصب و سرکار. ( ناظم الاطباء ). || معاهده کننده و جمعکننده و جمعدار. || ضمانت کننده مال الاجاره. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه امری را بگردن گرفته متعهد : فرماندهی سپاه را خود عهده دار شد .

فرهنگ عمید

عهده دارنده، برعهده دارنده، آن که امری را به گردن گرفته، متعهد.

فرهنگستان زبان و ادب

{owner} [مدیریت-مدیریت پروژه] کسی که مسئولیت اصلی و مشخصی را در یک فرایند یا طرح یا پروژه بر عهده دارد

مترادف ها

responsible (صفت)
مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار

فارسی به عربی

مسوول

پیشنهاد کاربران

سلیم
عهده دار: پاسخگو، پیمان بند � کسی که پیمان می بندد تا پاسخگوی کار کسی باشد �.
سرپرست، پاسخگو

بپرس