عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) لقب فاطمه دخترعم امروءالقیس و معشوق وی بود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به العقد الفرید ج 8 ص 108 و 109 و الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 373 شود :
عنیزه برفت ازتو و کرد منزل
به مقراط و سقطاللوی و عقیقا.
منوچهری.
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) پشته ای است سیاه به بطن فلیج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جایگاهی است بین بصره و مکه. رجوع به معجم البلدان شود.
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) چاهی است در دومیلی قریتین ، در بطن الرمة ازآن ِ بنی عامربن کُرَیز. رجوع به معجم البلدان شود.
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) از وادیهای یمامه است در نزدیکی سواج. رجوع به معجم البلدان شود.
عنیزة. [ ع ُ ن َ زَ ] ( اِخ ) نام قبیله ای از عرب.
- مثل عرب عنیزة ؛ سخت رباینده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).