عنمی

لغت نامه دهخدا

عنمی. [ ع َ ن َ می ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به عنم. رجوع به عنم شود. || نیکوروی سرخ رنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). صورت زیبا و سرخ رنگ. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس