عنقل

لغت نامه دهخدا

عنقل. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) روده سوسمار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

عنقل. [ ] ( ع مص ) خود را در زحمت افکندن. || مزاحمت فراهم کردن. ( از دزی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس