عنقزی

لغت نامه دهخدا

عنقزی. [ ع َ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عنقز که بمعنی مرزنجوش باشد. ( از انساب سمعانی ) ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به عنقز یا عنقزة. ( ناظم الاطباء ).

عنقزی.[ ع َ ق َ ] ( اِخ ) عمروبن محمد عنقزی ، مکنی به ابوسعید. از موالی قریش. وی محدث و اهل کوفه بود و به فروختن عنقز یا کاشتن آن اشتغال داشت لذا بدین نام شهرت یافت. او را احادیثی است که از اسرائیل و ثوری روایت کرده است. عنقزی بسال 199 هَ.ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به ابوسعید العنقزی شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس