عنفوان
/~onfovAn/
مترادف عنفوان: آغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع
متضاد عنفوان: اختتام، پایان
برابر پارسی: آغاز، سرآغاز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - اول جوانی اول شباب ۲ - اول هر چیز .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اول هر چیز.
۳. اول خوبی چیزی.
پیشنهاد کاربران
اول اَ وِل از ول از صفر ول ، : صفر آغاز . عنف:دماغ . لری; پتم بی وش :دماغم شد بهش . به او در آمدم روبرو شدم .
جوش جوانی.
ابتدای چیزی، اوایل
بدایت