عنعنه

لغت نامه دهخدا

( عنعنة ) عنعنة.[ ع َ ع َ ن َ ] ( ع مص ) موجود بودن «عنعنة» در کلام شخص. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عنعنة شود. || تکرار کردن «عن فلان » در روایت. نقل کردن حدیث و روایت از چند تن ، بترتیب از پایین به بالا. ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از اقرب الموارد ) : علی التخصیص در ایام مغول که همگنان را به عنعنه مفهوم و مصور و مشاهده معلوم و مقرر است. ( جامعالتواریخ رشیدی ).

عنعنة. [ ع َ ع َ ن َ ] ( ع مص ) همزه راعین گردانیدن در لفظ، و آن در زبان بنی تمیم باشد، چنانکه بجای «أن »، «عن » تلفظ کنند. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تلفظ کردن همزه مانند عین ۲ - تکرار کردن عن فلان در روایت نقل کردن حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا : حدیث کرد ( روایت کرد ) فلان از فلان از فلان .
موجود بودن عنعنه در کلام شخص

فرهنگ معین

(عَ عَ نَ یا نِ ) [ ع . عنعنة ] (مص م . ) ۱ - تلفظ کردن همزه مانند عین . ۲ - نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا.

فرهنگ عمید

۱. همزه را مانند عین تلفظ کردن چنان که به جای «اَنَّ» «عَنَّ» تلفظ کنند.
۲. کلمۀ «عن فلان» را در روایت تکرار کردن، نقل حدیث یا روایت از قول چند تن به ترتیب، چنان که گویند روایت کرد فلان از فلان.
۳. شرح و بیان مفاخر اجدادی به طریق تسلسل و ترتیب.

پیشنهاد کاربران

و آن سخن به عنعنه به سمع هولاکو خان رسید. جامع التواریخ

بپرس