عنعنات

لغت نامه دهخدا

عنعنات. [ ع َ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ عنعنة. رجوع به عنعنة شود.

فرهنگ فارسی

جمع عنعنعه

پیشنهاد کاربران

سید ضیاءالدین طباطبائی هم عنوان �عنعنعات ملی � را مصرف می کرد.
الْعَنْعَنَات : کلمة أصلها الاسم ( عَنْعَنَةٌ ) فی صورة جمع مؤنث سالم وجذرها ( عنعن ) وجذعها ( عنعنة ) وتحلیلها ( ال عنعن ات ) . انظر معنى عَنْعَنَةٌ
صادق هدایت در داستان "خر دجال" جایی در وصف گوسفندان آبادی خر در چمن می نویسه: "خلاصه که عنعنات آنها خیلی تعریفی بود"!
فکر می کنم عنعنات رو بعنوان جمع عنعنه اختراع کرده و منظورش از این جمله اینه که: روایات زیادی از پیشینیان خود دارند که همگی دارای سند فراوان و محکم است.
...
[مشاهده متن کامل]

چون در همون داستان بارها از زبان گوسفندها میگه:" زمین گرد است مانند گلوله، سام پسر نریمان، فرمانروای سیستان و بعضی ولایات بوده. . . "
پس شاید عنعنات رو بشه اینطور معنی کرد: جمع/کنایه از روایاتی سست که اسناد فراوان و بظاهر محکم دارند.

بپرس