عنجد

لغت نامه دهخدا

عنجد. [ ع َ ج َ / ع َج ُ / ع ُ ج ُ ] ( ع اِ ) مویز، و یا نوعی از آن ، و یا مویز سیاه ، یا هیچکاره ترین آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مویز و یا نوعی از مویز، و مویز سیاه و یا پست ترین مویزها. ( ناظم الاطباء ).دانه مویز را گویند که انگور خشک شده باشد و بعربی عجم الزبیب خوانند. ( برهان ). || دانه انگور. ( از اقرب الموارد ). || فرفیون که گیاهی است. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فرفیون شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس