عنج
لغت نامه دهخدا
عنج. [ ع َ ن َ ] ( ع اِمص ) اسم است عَنْج را. ( از منتهی الارب ). اسم است از مصدر عَنْج. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَنْج شود. || ( ص ، اِ ) پیر کلانسال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شتر سنگین و ثقیل. ( از اقرب الموارد ). گویند: شیخ علی عنج ؛ یعنی پیری سالخورده بر شتری سنگین. || گروه مردم. ( از اقرب الموارد ).
عنج. [ ع َ ن َ ] ( اِخ ) نام جد محمدبن عبدالرحمان که از کبار تبع تابعیان است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید