عنبرینه


معنی انگلیسی:
sachet

لغت نامه دهخدا

عنبرینه. [ عَم ْ ب َ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عنبر. عنبری. مشکی و سیاه و یا خوشبوی چون عنبر :
گیسوت عنبرینه و گردن تمام عود
معشوق خوبروی چه محتاج زیور است.
سعدی.
رجوع به عنبرین شود. || ( اِ مرکب ) خوشبویی که از مشک و عنبر و عود سازند. ( ناظم الاطباء ) :
چشمم ز روی بند در ای دل منور است
وز بوی عنبرینه دماغم معطر است.
نظام قاری.
|| زیوری است که درمیان آن عنبر کنند و در گردن اندازند، و بعضی گویندهار که از مروارید و مهره های عنبر سازند. ( آنندراج ). بمعنی عنبرچه باشد و آن زیوری است که زنان بر گردن اندازند. ( برهان قاطع ). رجوع به عنبرچه و عنبرین شود :
مگر از عقد عنبرینه دوست
برگشاده ست و عنبر افشانده ست.
خاقانی.
نوعروسی شراره زیور او
عنبرینه زکال در بر او.
نظامی.
به آه عنبرینم بین که چونست
که عقد عنبرینه ام پر ز خونست.
نظامی.
زینت همین دو رسته دندان تمام بود
وز موی در کنار و برت عنبرینه ای.
سعدی.
زآن گریبانی که دم از عنبرینه میزند
می دمد بویی و مشکین می کند آفاق را.
نظام قاری.
عاشق عنبرینه جیبم
سینه گنجینه محبت اوست.
نظام قاری.
به عنبرینه میارای جیب کمخا را
نگار خوب لقا را چه احتیاج حلیست.
نظام قاری.

فرهنگ معین

(عَ بَ نِ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) گردنبندی که از عنبر درست کرده و به گردن می آویختند.

فرهنگ عمید

نوعی گردن بند با جعبه هایی کوچک که در آن عنبر می کردند و به گردن خود می آویختند، عنبرین، عنبرچه.

پیشنهاد کاربران

بپرس