عنبره
لغت نامه دهخدا
- عنبرةالقدر ؛ پیاز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
عنبرة. [ عَم ْ ب َ رَ ] ( اِخ ) دهی است به یمن. ( منتهی الارب ). قریه ای است در سواحل زبید. ( از معجم البلدان ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید