عنبردان

لغت نامه دهخدا

عنبردان. [ عَم ْ ب َ ] ( اِ مرکب ) به معنی عنبرچه است.( از ناظم الاطباء ). رجوع به عنبرچه شود :
ز عنبردان که بودش گوهرآگین
بیاض سینه اش را لوح زرین.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
عیان باشد ز لوح آن تن صاف
چو عنبردان سیمین حقه ناف.
شفیع اثر ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

ظرفی که در آن عنبر می کردند، عنبرچه.

پیشنهاد کاربران

بپرس