فروغ شمعهای عنبرآلود
بهشتی بوداز آتش ، باغی از دود.
نظامی.
اجابت هاست در طالع دعای دامن شب رایکی صد شد امید من ز خط عنبرآلودش.
صائب ( از آنندراج ).
- عنبرآلود کردن ؛ به عنبر آمیختن. به عنبر آلودن : به لب خاک را عنبرآلودکرد
زمین را به چهره زراندود کرد.
نظامی