عنب


مترادف عنب: انگور

لغت نامه دهخدا

عنب. [ ع ِ ن َ ] ( ع اِ ) میوه تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب ( مویز ) گویند. ( از اقرب الموارد ). انگور که میوه معروف است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). یک حبه آن را عِنبة گویند. ج ، أعناب. ( از اقرب الموارد ). عنب را به فارسی انگور و به ترکی اوزم و به هندی ناکهه نامند. ماهیت آن : ثمری است معروف که از درخت تاک که رز نیز نامند بهم می رسد. صیفی و شتوی باشد. و صیفی آن را انواع و اصناف بسیار است. بهترین آن سفید رسیده شیرین شاداب و بزرگ دانه آن است که پوست آن رقیق و تخم آن کوچک و دانه های آن در مقدار متساوی باشند و در هم طپیده در خوشه نباشند. و خوشه آن باریک نباشد. و الطف همه عسکری و صاحبی و ریش بابا و کشمشی بسیار شیرین و لطیف است. طبیعت آن : با قوای مختلفه است و انواع کثیره و مطلق رسیده آن و آخر اول گرم و تر و بعضی بسیارشیرین آن را تا دهم گرم و تر دانسته اند. افعال و خواص آن : منضج و سریعالانحدار و کثیرالغذاء و بهترین میوه ها است و در غذائیت و تولید خون صالح و معدل امزجه غلیظه و مصفی خون و دافع مواد سوداویه و احتراقیه و مصلح حال صدر و ریه و مسمن بدن و زیادکننده پیه. و غذاهای ترش و آب سرد بالای انگور بغایت مفسد آن و مورث استسقا و تبهای عفن است. و باید که بعد از چیدن فی الفور تناول ننمایند، بلکه بعد از آنکه یک دو روز مانده باشد بخورند... ( از مخزن الادویه ) :
آنکه زلفش چو خوشه عنب است
لبش از رنگ همچو آب عنب.
فرخی.
عیب نایدبر عنب چون بود پاک و خوب و خوش
گرچه از سرگین برون آید همی تاک عنب.
ناصرخسرو.
کشیده زلف گره گیر در میان دو لب
چو خوشه عنب اندر میانه را عناب.
امیرمعزی.
هان ثریا نه خوشه عنب است
دست برکن ز خوشه می بفشار.
خاقانی.
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
ازعنب می پخته سازند و ز حصرم توتیا.
خاقانی.
تیغ حصرم رنگ و بر وی دانه دانه چون عنب
پخت گردون زآن عنب نقل و ز حصرم توتیا.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 27 ).
آن عرب گفتا معاذاﷲ لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا.
مولوی.
عقل عاجز شود از خوشه زرین عنب
فهم حیران شود از حقه یاقوت انار.
سعدی.
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوزبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

انگور، واحدش عنبه
( اسم ) ۱ - انگور میوه درخت مو . ۲ - درخت انگور ( مو ) .

فرهنگ معین

(عِ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) انگور.

فرهنگ عمید

انگور.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انگور میوه و درخت مو یکی از نعمتهای الهی می باشد.
انگور از زمانهای بسیار قدیم مورد توجه انسانها بوده است، چنان که امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:خداوند دو شاخه از انگور بهشت بر آدم (علیه السلام) فرو فرستاد و او آن دو را در زمین کاشت .
← تورات
انگور اهمیت فراوانی در جزیرة العرب داشته و درآمد بیش تر مردم به نوعی به آن وابسته بوده است و از آن به أحسن الفواکه، أشرف الفواکه، ألذّ الفواکه و سلطان الفواکه تعبیر می کردند در اصطلاحات شعرا و حکمای عرب نیز کاربرد بسیاری داشته است شاید کاربرد انگور در برخی از آیات قرآن نیز بر اثر فراوانی این میوه در جزیرة العرب و آشنایی ساکنان آن با انگور بوده است، چنان که کافران مکه یکی از پیش شرطهای خود برای ایمان آوردن به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را آن دانستند که حضرت دارای باغی از خرما و انگور باشد و نیز از برخی آیات چنین برمی آید که تهیه شراب از انگور در صدر اسلام رواج داشته است.
منافع انگور
انگور و آب آن منافع بسیاری دارد و برگ آن نیز خورده می شود میوه نارس و ترش آن (غوره) و تفاله آن نیز مصرف غذایی و درمانی بسیاری دارد از محصولات سودمندی که از انگور به دست می آید سرکه و کشمش است.
زکات در کشمش
...

[ویکی الکتاب] معنی عِنَبٍ: انگور ( ولی به درخت آن نیز عنب گفته میشود )
ریشه کلمه:
عنب (۱۱ بار)

جدول کلمات

انگور

پیشنهاد کاربران

عِنَب:انگور
عِنَبیِّه:بخش رنگی چشم که مردمک در قسمت مرکزی آن قرار دارد.
برای یادسپاری بهتر می توان از کلمات مشابه و آشنا بهره برد:
عنبیه چشم افراد یکسان نیست و مانند عِنَب ( انگور ) به رنگ های مختلف وجود دارد آبی، قرمز، سبز، قهوه ای.
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ آنبومن Anbuman به معناى انگور برداشته معرب نموده و ساخته اند: عِنَب ، أعناب ، عَنّاب ، عِنَبیّة ، عَنَّبَ یُعَنِّبُ تعنیب و . . . !!! دیگر همتایان آن در پارسى اینهاست: انگور Angur ، تورون
...
[مشاهده متن کامل]

Torun ( پهلوى: انگور ) ، رَز Raz ( پهلوى: انگور ) ، ریج Rij ( پهلوى: انگور ) ، کالما Kalma ( پهلوى: انگور ، تاک ) ، دوشاوْ Doshav ( کردى: انگور ) ، تیرى Tiri ( کردى: tire : انگور )

بپرس