عنان گردانیدن

لغت نامه دهخدا

عنان گردانیدن. [ ع ِ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) بازگردانیدن زمام مرکب ، برای بازگردانیدن وی. ( فرهنگ فارسی معین ). عنان گرداندن. تغییر دادن مسیر اسب به اشاره عنان :
چون بدانجا رسی که نتوانی
کز طبیعت عنان بگردانی.
نظامی.
به گلزار تو چون بوی گلم کو تاب خود داری
من از خود رفته باشم تا عنان رنگ گردانی.
بیدل ( از آنندراج ).
|| برگشتن و مراجعت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : از بیم بر خود بلرزید و در وقت عنان بگردانید. ( سندبادنامه ص 141 ).
نصیب شعله ٔجواله باد خرمن من
اگر بمحض رسیدن عنان نگردانم.
صائب.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باز گردانیدن زمام مرکب برای بازگردانیدن روی . ۲ - برگشتن مراجعت کردن .

فرهنگ معین

( ~ . گَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) برگشتن .

پیشنهاد کاربران

گرچه از بهشت نگارم عنان بگرداند
عنان بگرداند: برگشتن - مراجعت کردن

بپرس