عنان زدن. [ ع ِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) جلو گرفتن. ( آنندراج ). لگام زدن. دهانه زدن. || کنایه از به اطاعت درآوردن. رام و مطیع ساختن : نفس شمرده زدن سیل را عنان زدن است خوش آنکه راه به این چشمه ٔبقا دارد.صائب ( از آنندراج ). || همعنان رفتن. برابری کردن : ...با براق چگونه عنان زند خر لنگ.رفیعالدین لنبانی.