عنان بازگرفتن. [ ع ِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) جلوگیر آمدن. درصددمتوقف ساختن برآمدن. از حرکت بازایستادن. متوقف ساختن. به توقف داشتن. واداشتن به ایستادن : اجل ناگهت بگسلاند رکیب عنان باز نتوان گرفت از نشیب.
سعدی.
|| رام و مطیع ساختن : چون دل از دست بدر شد مثل کره توسن نتوان بازگرفتن به همه شهر عنانش.