عناس

لغت نامه دهخدا

عناس. [ ع ِ ] ( ع مص ) دیر ماندن دختر در خانه بی شوی ، چندانکه از شمار ابکار برآید. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). طولانی شدن ماندن دختر در خانه خانواده خود پس از بلوغ ، و هرگز ازدواج نکردن وی. عانس شدن دختر. ( از اقرب الموارد ). ترشیده شدن. عنوس. رجوع به عنوس شود. || سالخورده گردیدن مرد و ازدواج نکردن او. ( از اقرب الموارد ). عنوس. رجوع به عنوس شود. || ( اِ ) آئینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عُنُس. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس