عمیمه

لغت نامه دهخدا

( عمیمة ) عمیمة. [ ع َ م َ ] ( ع ص ) جاریة عمیمة؛ دختر درازقامت. نخلة عمیمة، کذلک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زن تام الخلقه و درازقامت. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). خرمابن دراز. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، عُم .

پیشنهاد کاربران

( عمیمة ) عمیمة. [ ع َ م َ ] ( ع ص ) جاریة عمیمة؛ دختر درازقامت. نخلة عمیمة، کذلک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . زن تام الخلقه و درازقامت. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) . خرمابن دراز. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) . ج ، عُم .
منبع. لغت نامه دهخدا
عمیم