عمیدی

لغت نامه دهخدا

عمیدی. [ ع َ ] ( ص نسبی )قسمی از تراش و اندام قلم است. و گویا منسوب به عمید ابوعبداﷲ حسین بن محمد، پدر ابن العمید، و یا منسوب به ذوالکفایتین ابن العمید علی بن محمد که وزیر رکن الدوله بود، باشد. رجوع به نوروزنامه ص 94 و 151 شود.

عمیدی. [ ع َ ] ( اِخ )عبدالمطلب بن محمدبن علی بن اعرج حسینی حلی. ملقب به عمیدالدین و مشهور به عمیدی و سید عمیدی و مکنی به ابوعبداﷲ است. وی از علمای امامیه در قرن هشتم هجری وخواهرزاده و شاگرد علامه حلی بود و در دهم شعبان سال 754 هَ.ق. به سن هفتادسالگی در بغداد درگذشت و جنازه او در نجف اشرف دفن گردید. از جمله تألیفات اوست : 1- تبصرةالطالبین فی شرح نهج المسترشدین. 2- شرح انوار الملکوت فی شرح کتاب الیاقوت. 3- کنزالفوائد که شرح قواعد علامه حلی است. 4- مناسخات المیراث. 5-منیةاللبیب که شرح تهذیب علامه است. ( از ریحانة الادب از مستدرک الوسائل و هدیةالاحباب و روضات الجنات ).

عمیدی. [ ع َ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمد، مکنی به ابوسعیدو مشهور به عمیدی یا عبیدی است. وی ادیب ، نحوی و لغوی قرن پنجم هجری بود که در سال 423 یا 433 هَ.ق. درگذشت. او راست : 1- الابانة عن سرقات المتنبی. 2- الارشاد الی حل المنظوم و الهدایة الی نظم المنثور. 3- انتزاعات القرآن. 4- تنقیح البلاغة. 5- العروض. 6- القوافی. ( از ریحانة الادب از معجم الادباء ج 17 ص 212 ).

عمیدی. [ ع َ ] ( اِخ ) محمدبن محمدبن محمد ( احمد ) حنفی سمرقندی ، مکنی به ابوحامد و ملقب به رکن الدین و مشهور به عمیدی است. وی از فقهای حنفیه در قرن ششم و هفتم بود که در نهم جمادی الاَّخره سال 615 هَ.ق. در بخارا درگذشت. او راست : 1 - الارشاد، در علم خلاف. 2 - الطریقة العمیدیة. 3 - النفایس. ( از ریحانة الادب از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 51، و فوائدالبهیة ص 200 ). رجوع به الاعلام زرکلی ج 3 ص 972 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به عمید . ۲ - منسوب به عمید ابو عبدالله حسین بن محمد پدر ابن العمید یا منسوب بابن العمید ابو الفتح علی بن محمد حسین وزیر رکن الدوله و موید الدوله . ۳ - نوعی قلم نوعی خط .
نام او محمد ابن محمد بن محمد حنفی سمرقندی مکنی به ابو حامد و ملقب به رکن الدین و مشهور به عمیدی است

پیشنهاد کاربران

بپرس