عمهج

لغت نامه دهخدا

عمهج. [ ع َ هََ ] ( ع ص ) دراز. ( منتهی الارب ). دراز از هر چیز. ( از اقرب الموارد ). || تیزرو. ( منتهی الارب ). سریع. ( اقرب الموارد ). || شیر دفزک. شیر غلیظشده. || مرد فیرنده و متکبر. || پر از گوشت و پیه. || گیاه سبز درهم پیچیده. ( منتهی الارب ). ج ، عَماهج. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس