عمن

لغت نامه دهخدا

عمن. [ ع َ ] ( ع مص ) جای گرفتن.( از منتهی الارب ). اقامت کردن. ( از اقرب الموارد ).

عمن. [ ع ُ م ُ ] ( ع ص ، اِ ) مقیمان. ( منتهی الارب ). اقامت کنندگان. مفرد آن عَمون است. ( از اقرب الموارد ). باشندگان. مقیم گشتگان به جایی.

عمن. [ ع َم ْ م َ ] ( ع حرف جر + اسم ) ( از: حرف جر عن + مَن استفهامی که نون در میم ادغام شده ) از کی ؟ از چه کسی ؟ درباره چه کسی ؟

فرهنگ فارسی

مرکب از حرف جر عن من استفهامی که نون در میم ادغام شده از کی ?

پیشنهاد کاربران

بپرس