عملیات: جنایت ذهن ( به انگلیسی: Operation: Mindcrime ) آلبومی مفهومی از گروه پراگرسیو متال آمریکایی کوئینزرایک است که در ۳ مهٔ ۱۹۸۸ منتشر شد. این آلبوم سومین آلبوم استودیویی گروه است و داستان مردی سرخورده از جامعهٔ وقت را بیان می کند که عضو گروهی انقلابی شده، شستشوی مغزی داده شده و به آدمکش رهبران سیاسی تبدیل می شود. مجلهٔ انگلیسی کرانگ! در ژانویهٔ ۱۹۸۹ این آلبوم را در رتبهٔ ۳۴م ۱۰۰ آلبوم هوی متال برتر تمام دوران قرار داد.
... [مشاهده متن کامل]
آلبوم عملیات: جنایت ذهن با قطعهٔ مربوط به بستری بودن نیکی، شخصیت اصلی آلبوم، در بیمارستان آغاز می شود. نیکی تقریباً در وضعیت روان گسیختگی کاتاتونی قرار دارد و به جز چند مورد کوچک از گذشته اش هیچ چیز به یاد نمی آورد. اما پس از چندی ناگهان آنچه بر او گذشته به خاطرش می آید و به یاد می آورد چگونه به عنوان یک معتاد به هروئین و رادیکالی سیاسی که از اجتماع خود دلزده شده بود به سازمانی مخفی با اهدافی انقلابی پیوست. در رأس این سازمان فرد عوام فریبی چه از نظر سیاسی و چه مذهبی مشهور به دکتر ایکس قرار داشت که با سوء استفاده از اعتیاد نیکی و مجموعه ای از شیوه های شستشوی مغزی او را تحت کنترل خود درآورد و به یک آدمکش بدل ساخت. بدین ترتیب هرگاه که دکتر ایکس واژهٔ «جنایت ذهن» را بر زبان می آورد نیکی همچون عروسک خیمه شب بازی تحت فرمان او درمی آمد و بدین طریق دکتر ایکس فرمان قتل هرکسی را که می خواست به نیکی می داد تا انجامش دهد. تا آنکه از طریق کشیش فاسدی به نام پدر ویلیام که احتمالاً یکی از همکاران دکتر ایکس بود با فاحشه ای که به کسوت خواهران روحانی درآمده بود با نام خواهر مری آشنا شد. این آشنایی منجر به دوستی و علاقه مندی نیکی به خواهر مری شد و کم کم پرسش هایی نسبت به طبیعت کارهایی که انجام می داد در او شکل گرفت. دکتر ایکس که متوجهٔ این موضوع شده بود مری را خطری بالقوه برای خود می دید پس به نیکی فرمان داد تا هم او و هم پدر ویلیام را بکشد. اما نیکی پس از روبرویی با مری نتوانست فرمان دکتر را اجرا کند و در عوض هر دو نفر تصمیم به ترک سازمان گرفتند. پس نیکی نزد دکتر ایکس رفت تا خبر جدائیشان را به او بدهد اما دکتر ایکس به نیکی یادآوری کرد که او یک معتاد است و او تنها کسی است که می تواند مواد مورد نیاز نیکی را تأمین کند. نیکی که اینک دچار کشمکش درونی شده است دکتر را ترک کرده و پیش مری باز می گرد اما با جنازهٔ او روبه رو می شود. شوک مرگ مری و این سردرگمی که آیا او خودش مری را کشته است یا خیر سبب جنون نیکی می شود. او در خیابان ها می دود و نام مری را صدا می زند. پلیس سعی در آرام کردن او می کند اما با یافتن تفنگی همراه او نیکی را به عنوان مظنون قتل مری دستگیر می کنند. نیکی که به طور کامل همه چیز را فراموش کرده است در بیمارستانی بستری می شود و آنجاست که اخباری مبنی بر قتل های سیاسی اخیر را می بیند. این اخبار سبب می شود تا حافظه اش بار دیگر بازگشته و آنچه بر او گذشته است را به یاد آورد و داستانش را تعریف کند.

... [مشاهده متن کامل]
آلبوم عملیات: جنایت ذهن با قطعهٔ مربوط به بستری بودن نیکی، شخصیت اصلی آلبوم، در بیمارستان آغاز می شود. نیکی تقریباً در وضعیت روان گسیختگی کاتاتونی قرار دارد و به جز چند مورد کوچک از گذشته اش هیچ چیز به یاد نمی آورد. اما پس از چندی ناگهان آنچه بر او گذشته به خاطرش می آید و به یاد می آورد چگونه به عنوان یک معتاد به هروئین و رادیکالی سیاسی که از اجتماع خود دلزده شده بود به سازمانی مخفی با اهدافی انقلابی پیوست. در رأس این سازمان فرد عوام فریبی چه از نظر سیاسی و چه مذهبی مشهور به دکتر ایکس قرار داشت که با سوء استفاده از اعتیاد نیکی و مجموعه ای از شیوه های شستشوی مغزی او را تحت کنترل خود درآورد و به یک آدمکش بدل ساخت. بدین ترتیب هرگاه که دکتر ایکس واژهٔ «جنایت ذهن» را بر زبان می آورد نیکی همچون عروسک خیمه شب بازی تحت فرمان او درمی آمد و بدین طریق دکتر ایکس فرمان قتل هرکسی را که می خواست به نیکی می داد تا انجامش دهد. تا آنکه از طریق کشیش فاسدی به نام پدر ویلیام که احتمالاً یکی از همکاران دکتر ایکس بود با فاحشه ای که به کسوت خواهران روحانی درآمده بود با نام خواهر مری آشنا شد. این آشنایی منجر به دوستی و علاقه مندی نیکی به خواهر مری شد و کم کم پرسش هایی نسبت به طبیعت کارهایی که انجام می داد در او شکل گرفت. دکتر ایکس که متوجهٔ این موضوع شده بود مری را خطری بالقوه برای خود می دید پس به نیکی فرمان داد تا هم او و هم پدر ویلیام را بکشد. اما نیکی پس از روبرویی با مری نتوانست فرمان دکتر را اجرا کند و در عوض هر دو نفر تصمیم به ترک سازمان گرفتند. پس نیکی نزد دکتر ایکس رفت تا خبر جدائیشان را به او بدهد اما دکتر ایکس به نیکی یادآوری کرد که او یک معتاد است و او تنها کسی است که می تواند مواد مورد نیاز نیکی را تأمین کند. نیکی که اینک دچار کشمکش درونی شده است دکتر را ترک کرده و پیش مری باز می گرد اما با جنازهٔ او روبه رو می شود. شوک مرگ مری و این سردرگمی که آیا او خودش مری را کشته است یا خیر سبب جنون نیکی می شود. او در خیابان ها می دود و نام مری را صدا می زند. پلیس سعی در آرام کردن او می کند اما با یافتن تفنگی همراه او نیکی را به عنوان مظنون قتل مری دستگیر می کنند. نیکی که به طور کامل همه چیز را فراموش کرده است در بیمارستانی بستری می شود و آنجاست که اخباری مبنی بر قتل های سیاسی اخیر را می بیند. این اخبار سبب می شود تا حافظه اش بار دیگر بازگشته و آنچه بر او گذشته است را به یاد آورد و داستانش را تعریف کند.
